تو گلستان شهدا , ناظم دبیرستانم رو دیدم
رفتم جلو سلام و احوالپرسی کردم
دستشو زد به آرنجم و گفت ماشاالله مرد شدی واسه خودت
آره یه سر و گردن قدم ازش بلند تر شده بود منه 23 ساله تو اوج جوونی ام اما اون همه موهاش سفید شده
ناظما , مدیرا , معلما نباید پیر بشن باید جوون بمونن و جذبه ی خودشون رو حفظ کنن
دیدن پیر شدن آدمایی که صبح به صبح استرس داشتی یه وقت به موهات یه وقت به مدل لباست گیر ندن و بتونی از چشمای تیز بینشون فرار کنی یه جورایی حس ورشکستگی به آدم میده
خودم گفتم برو
اما
به پاهای تو افتادم
اولیو شنیدی چون به شنیدنش احتیاج داشتی لابد
یه جور از کنارم برو تا بگن
بگن یارت از سنگه و دل نداشت
تشکر نکن بابت رفتنت
برو این فدا کاری قابل نداشت
عهد و پیمان تو با ما , وفا با دگران ؟؟
ساده دل من که قسم های تو باور کردم
بخدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
زان همه ناله که من پیش تو کافر کردم
شهریار
سلامتی اون صاحب رستورانی که وقتی بهش گفتم اون میزو , بذار واسه من تو رزرو
رفت روش اتیکت زد رزرو , که دیگه هیچکس بهش نگاه نکنه , بفهمن صاحب داره
نه اونی که به اولین مشتری بعد از من با قیمت بالاتر میزو واگذار کرد
+چرا دنبالش نرفتی ؟ به خاطره اینکه یه متصدی باره ؟
- نه ؛ به خاطره اینکه هنوز بعده 9 سال یه متصدی باره
whats your number
غم و درد و رنج و محنت , همه مستعد قتلم
تو بِبُر سر از تن من , بِبَر از میانه گویی
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت
سر خُم می سلامت شکند اگر سبویی
فصیح الزمان شیرازی
من به همه ی آدما اعتماد دارم
فقط به شیطان درونشون اعتماد ندارم
The Italian Job 2003