فنــــــا آبــاد

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

یکی هم باشه بهش زنگ بزنی بگی
می دونی من خیلی خاطرتو می خوام ؟
اونم بگه : بعله اینو که دیگه همه عالم و آدم می دونن آقا

۰ نظر ۲۸ فروردين ۹۲ ، ۲۰:۴۲
م.ن

گفتم ز دیده بری بلکه بگذرد این عشق
زهی خیال! که از "فکر" برون نروی

۰ نظر ۲۵ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۰۷
م.ن

می دانی؟
گاهی وقت ها هم باید همه پل های پوسیده و نازک پشت سرت را خراب کنی 
تا مطمئن شوی دیگر راه برگشتی نیست
راهِ رسیدنی نیست
نه تو می توانی از آن پل برگردی و نه او دیگر از آن پل , سوی تو می آید
پس چه بهتر که خرابش کنی تا وقت و بی وقت به فکره بازگشت نیافتی

۰ نظر ۲۵ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۰۶
م.ن

چشمانت
فرمانده کل قوای من است
فرمانده ها که گریه نمیکنند...


http://bit.ly/10FuwgU

۰ نظر ۲۵ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۰۵
م.ن

چه جمله هایی که با کیبورد تایپ شدن اما سرنوشتشون به دکمه ی backspace ختم شد

۰ نظر ۲۵ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۰۳
م.ن

نمی دانستی
شیطان خفته در قلبم؛
حتی اگر آدم هم شوی
سجده ات نمی کند.
منتظرم نمان.
تو که می دانی؛
من همیشه سرزده میایم

(نیلوفر لاری پور)

۰ نظر ۲۵ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۰۲
م.ن

امروز بر خلاف چند سالی که معمولا تو حیاط خونه مشغول مراسم ! 13 بدر بودیم , زدیم به جاده تا جوجه کباب 13 بدر رو مهمون طبیعت باشیم
نجف آباد دو تا پادگان داره  یکی پادگان 101 انبیاء و یکی دیگه پادگان عاشورا
تا چند سال پیش پادگان 101 انبیا محل گذروندن دوره ی آموزشی سربازها بود که مربوط میشد به لشکر 8 زرهی نجف و نیروی زمینی و البته بعدا واگذارش کردن به نیروی هوایی سپاه
دوران بچگی من یکی از جاهایی که من همیشه آرزو داشتم برم همین پادگان انبیا بود
صب به صب اینقدر گریه می کردم که بابام منو همراه خودشون ببرن اونجا که البته حاج آقای ما فرمانده پادگان بودن اونروز
امروز یه اتفاق خیلی جالب دیدم( واقعا واسه من جالب بود)
وقتی رسیدیم به جاده ی مخصوص پادگان
ناخوداگاه بابام پیچیدن تو جاده  وقتی وارد جاده شدن گفتن عه اصلا حواسم نبود که اینجا جاده ی اختصایه پادگانه و سریعا دور زدن
شما خودتون رو بذارین جای من و جای بابام
چندین سال فرمانده همین پادگان بودن
بعد گفتم بهشون : بابا به یاد بیارین اون روزی که وقتی وارد جاده میشدین از اولین سربازی که ایستاده سره جاده  تو دکل دیده بانی تا اون دژبان تا اون نیروهای پادگان همه خبردار می ایستادن به واسطه حضور شما
بابام گفتن : بله و انگار همین دیروز بود
-
حاج احمد کاظمی فرمانده لشکر نجف بعدا شهید شدن
پادگان انبیا به نیرو هوایی واگذار شد
لشکر نجف و امام حسین (ع) با هم تلفیق شدن و بعدا شدن سپاه صاحب الزمان(عج) اصفهان
فرماندهان تیپ و پادگان و گردان و ... دونه دونه بازنشست شدن
من بزرگ شدم و بله انگار همین دیروز بود

۲ نظر ۱۴ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۱۰
م.ن

ما نه اون یک ساعت بیشتر خوابیدن تو 31 شهریور رو لمس کردیم
نه اون یک ساعت کمتر خوابیدن تو 2 فروردین

ما فقط عمق شبهای بدون تو را حس کردیم

۰ نظر ۰۴ فروردين ۹۲ ، ۲۰:۰۹
م.ن

بعضی از آدما شایعه ای بیش نبودند
این ما بودیم که رنگ حقیقت بهشون دادیم و قبولشون کردیم
اما برای هزارمین بار فهمیدیم شایعه از اساس کِذبه

۰ نظر ۰۴ فروردين ۹۲ ، ۲۰:۰۸
م.ن