فنــــــا آبــاد

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

جبر جغرافیایی باعث شد پیگیری اخبار روزانه ی ما همش در حوزه اخبار جنگ و خونریزی باشه
سوریه , عراق , بحرین , یمن , جنایت های داعش ؛ هواپیماهای عربستان , سربریدن و آتش زدن مخالفان جنگی , اسرائیل و...
داخلی هم که دیگه همه بهتر می دونین , آب , اقتصاد , صنعت , دعوا های احزاب داخلی , تندروها, حصر , حبس خلاصه که وصفش نگفتنیه
اگه الان ما کانادا زندگی میکردیم
اگه الان ما سوئد زندگی میکردیم 
نروژ , ایرلند و... شاید بزرگترین دغدغه ملی مون این بود که مثلا چیکار کنیم همین مقدار کمی هم که آب مصرف می کنیم هم استفاده نشه
یا اطرافمون زیباتر به چشم بیاد
دلم میخواد از یه کانادایی بپرسم , تا حالا اسم بشار اسد به گوشِت خورده ؟ ابوبکر بغدادی رو میشناسی ؟ میدونی نخست وزیر عراق کیه ؟ چی شد که نوری المالکی رفت و اینی که تو نمی دونی کیه اومد ؟
فرماندهی لشکر کشی عربستان به یمن رو کی به عهده داره ؟
می دونم چشماشو گِرد می کنه و به افق خیره میشه
اما ما تو ایران
اما ما تو ایران
ایران
خلاصه شانس نداشتیم

۰ نظر ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۲
م.ن

تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کنج خرابات مقام است

یه مسیر با فاصله زمانی بیست دقیقه ای؛ داخل ماشین دوستم همراهیش میکردم
از اول تا آخر یه سری آهنگ رپ گذاشته بود , دیگه داشت حالم بد میشد
از ماشین که پیاده شدم , هفت هشت بار پشت سر هم آهنگ می عشق همایون شجریان رو گوش دادم تا حالم برگشت به سابق

میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است

۰ نظر ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۴۵
م.ن


جنگل همه ی شب سوخت در صاعقه ی پاییز 
از آتش دامن گیر ای سبز جوان بر خیز!

برگ است که می بارد! چشم تو نبیند کاش
این منظره را هرگز در عالم رویا نیز

هیهات... نمی دانم این شعله که بر من زد
از آتش «تائیس» است یا بارقه ی «چنگیز»!

خاکستر من دیگر ققنوس نخواهد زاد؟
و آن هلهله پایان یافت این گونه ملال انگیز!

تا نیمه چرا ای دوست! لاجرعه مرا سرکش
من فلسفه ای دارم یا خالی و یا لبریز

مگذار به طوفانم چون دانه به خاکم بخش
شاید که بهاری باز صور تو دمد برخیز./


" محمدعلی بهمنی"

۰ نظر ۱۴ آذر ۹۳ ، ۲۱:۱۸
م.ن

دیوانه می کند همه عاقلان شهر
این زلف سرکجت که به طوفان سپرده ای

محمد نصر

۰ نظر ۱۴ آذر ۹۳ ، ۰۰:۲۸
م.ن

همیشه دلم میخواست یه نفر یه قرآن جیبی بهم هدیه بده
که همیشه دنبالم باشه
که حتی اگرم به عنوان کتاب نمی خونمش اما با بودنش احساس آرامش کنم

۰ نظر ۱۴ آذر ۹۳ ، ۰۰:۲۶
م.ن

خوشه ی چشمت برایم بت شده

چشمهایت امشب انگاری که زیباتر شده

فرشچیان مانده است در نقاشی ابروی تو

بس که او مبهوت چشمانت شده

روزها در فکر و شب ها هم که می آیی به خواب

اینچنین با یاد تو هر لحظه ام ویران شده

چشمهایت فتنه ی هشتاد و هشت

امنیت از شهر ما خارج شده

درد دوری؛زهر هجر, یادآور روز فراغ

حیف از ایامی که بی تو سر شده

اهل شکوه نیستم اما امان از دوری ات

حال ما امشب فقط با بودنت بهتر شده


محمد نصر

۰ نظر ۱۲ آذر ۹۳ ، ۲۱:۰۶
م.ن
دلبری پیشه ی تو بود ولی
پیش یک مرد نباید ز همه دل ببری
۰ نظر ۱۲ آذر ۹۳ ، ۲۱:۰۱
م.ن

+می دونستی وقتی می خندی خوشگل تر میشی؟
- اون دفه که گریه کردمم, همینو گفتی
+خب عاره , تو نگاه من تو هرکاری بکنیقشنگی

۰ نظر ۲۵ آبان ۹۳ ، ۱۳:۲۰
م.ن

ما که افتنده تر از پرتو ماه آمده ایم

کس چه داند که چسان اینهمه راه آمده ایم

با رقیبان سخن از درد دل ما گفتی

شرمسار از اثر ناله و آه آمده ایم

پرده از چهره بر افکن که چو خورشید سحر

بهر دیدار تو لبریز نگاه آمده ایم

عزم ما را به یقین پخته ترک ساز که ما

اندرین معرکه بی خیل و سپاه آمده ایم

تو ندانی که نگاهی سر راهی چه کند

در حضور تو دعا گفته براه آمده ایم

۰ نظر ۲۳ آبان ۹۳ ، ۰۲:۳۱
م.ن

الحذر از ابروی پرچین حاجب، الحذر
الامان از سینه پرکین دربان، الامان

#وحشی_بافقی  

۰ نظر ۲۳ آبان ۹۳ ، ۰۲:۳۰
م.ن